مراسم پنجاه و هفتمین سالروز میلاد شهید سید مجتبی علمدار همزمان با روز شهادتش با سخنرانی “حجت الاسلام محرابیان” و نوای “کربلایی ایمان جلالیان” بر سر مزار این شهید در گلزار شهدای ساری همراه با بارش الهی برگزار شد.
عکاس(محسن هدایتی بنیادآباد) منبع: خزرنما
لازم به ذکر است بیست و هفتمین یادواره شهید سید مجتبی علمدار چند روز گذشته در مصلای امام خمینی(ره) ساری برگزار شد.
شهید سید مجتبی علمدار در تاریخ ۱۱ دی ماه سال ۱۳۴۵ بدنیا آمده و ۳۰ سال بعد در همان روز در سال ۱۳۷۵ به مقام شهادت نائل شدند.
شهید مازندرانی که روز تولدش به شهادت رسید
جانباز شهید «سید مجتبی علمدار» ۱۱ دی ۱۳۴۵ در شهرستان ساری چشم به جهان گشود و در تاریخ ۱۱ دی ۱۳۷۵ هنگام اذان مغرب بر اثر عوارض شیمیایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
به گزارش دفاعپرس، دفاع مقدس گنجینهای ماندگار از حضور عارفانه انسانهای برگزیده خداست که شهادتطلبی، ایثارگری، گذشت، شجاعت، رشادت، مردانگی و جوانمردی را میتوان از جمله خصوصیات بارز شخصیتی و اخلاقیشان نام برد.
همانان که جان برکف برای دفاع از دین و ناموس، ارزشها و آرمانهای این نظام دل به جاده زدند و در کربلای ایران حماسههای بیبدیل خلق کردند و بر دشمن بعثی پیروز شدند. شهیدانی که هر کدامشان نمونه و الگوی ایستادگی و مقاومت هستند.
«سید مجتبی علمدار» یکی از ۱۰ هزار و ۴۰۰ شهید استان مازندران و اهل شهرستان «ساری» است که در ادامه زندگینامه و فرازی از وصیتنامه این شهید را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید
جانباز شهید «سید مجتبی علمدار» ۱۱ دی ۱۳۴۵ در شهرستان ساری چشم به جهان گشود. وی در نوجوانی به عضویت بسیج درآمد و در اواخر سال ۱۳۶۲ به کردستان رفت. شهید علمدار برای اولین بار در عملیات کربلای ۱ شرکت کرد و مدتی پس از آن وارد گردان مسلم بن عقیل در لشکر ۲۵ کربلا شد و تا پایان جنگ در آنجا ماند.
وی در عملیاتهای کربلای ۴ و کربلای ۵ حضور داشت و در سال ۱۳۶۶ مسئولیت فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم ابن عقیل را برعهده گرفت و در عملیات والفجر ۱۰ نقش آفرینی موثری داشت.
شهید علمدار در کردستان عراق از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد. وی سرانجام ۱۱ دی ۱۳۷۵ هنگام اذان مغرب بر اثر عوارض شیمیایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
فرازی از وصیتنامه شهید
وصیت میکنم مقدار دارایی ناچیزی که دارم غیر از ثلث آن مابقی به همسرم سیده فاطمه موسوی برسد و از ایشان تقاضا دارم نهایت توان خود را برای بهتر تربیت کردن تنها بازماندهام، یعنی دختر عزیزم سیده زهرا علمدار به کار بگیرند و از خداوند منان برای ایشان و دخترم طلب توفیقات وافر الهی را دارم.
از همسر عزیزم تقاضا دارم این بندهی حقیر سراپا گناه را در کوتاهی و قصور و تقصیرات مورد عفو و بخشش خود قرار دهد؛ چرا اینکه خداوند عفو کنندگان را دوست دارد.
همینطور از یادگارم میخواهم از اینکه برای او پدر خوبی نبودم مرا ببخشد، خداوند به ایشان مقامات عالی و دنیوی و اخروی عنایت فرماید، از پدر و مادرم نیز طلب عفو و بخشش مینمایم. همینطور از کلیه کسانی که به نحوی حقی گردن حقیر دارند بخاطر خداوند بخشندهی مهربان از این بندهی آلوده درگذرند.
وصیت میکنم مرا در گلزار شهدا ساری دفن کنند و تنها امید من که همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده و به اشک چشم دوستانم متبرک شده را بروی صورتم بگذارند و قبل از آن که مرا در قبر بگذارند مداحی داخل قبرم برود و مصیبت جده غریبم فاطمه زهرا (س) و جد غریبم حسین (ع) را بخواند و از مستمعین گرامی میخواهم که اشک چشمشان را داخل قبر من بریزند تا در ظلمت قبر نوری شود و این را باور کنید که از اعماق قلبم میگویم من از ظلمت قبر و فشار قبر خیلی میترسم.
شما را به حق پنج تن آل عبا تا میتوانید برایم دعا کنید و نماز شب اول قبر برایم بخوانید و زمانی که زیر تابوت مرا گرفتید و بسوی آرامگاه میبرید تا میتوانید مهدی (عج) فاطمه (س) را صدا بزنید.
کی واهمه دارد ز مکافات قیامت
آنکس که بود در صف محشر به پناهت