دسته‌ها
آرشیو خبری مازندران

مراسم گرامیداشت روز جهانی افراد دارای معلولیت در مازندران

آیین گرامیداشت روز جهانی افراد دارای معلولیت با حضور بابایی کارنامی رییس کمیسیون اجتماعی و نماینده مردم ساری و میاندورود، فیاضی دبیر مجمع نمایندگان مازندران و نماینده مردم نور و محمودآباد، رضا حاجی پور نماینده مردم آمل، کامران پولادی نماینده مردم نوشهر، چالوس و کلاردشت در مجلس شورای اسلامی، روح الله صادقی گل افشانی مدیرکل دفتر امور اجتماعی و فرهنگی استانداری، محمدی دادیار، علی عباسی مشاور استاندار مازندران در امور آسیب های اجتماعی، رحمانی سرپرست بهزیستی مازندران، نوبخت فرماندار ساری، جمعی از مسوولین استانی و شهرستانی، انجمن های افراد دارای معلولیت، کارکنان و جامعه معلولان استان در سالن همایش جمعیت هلال احمر برگزار شد.

عکاس(دریافتی) منبع: خزرنما

سالن بزرگ جمعیت هلال‌احمر ساری، امروز حال‌وهوای دیگری داشت. نورهای آرام صحنه، مثل دست‌هایی مهربان بر چهره حاضران می‌نشست و هر کسی که وارد می‌شد، انگار از همان لحظه، به مراسمی قدم می‌گذاشت که نه فقط یک برنامه رسمی، بلکه جشن نفس‌های پرامید انسان بود.

نمایندگان مردم، مسئولان، خانواده‌ها و کارکنان بهزیستی، هرکدام در جای خود نشسته بودند، اما نگاه‌ها فقط به یک نقطه دوخته شده بود؛ به قهرمانانی که آمده بودند بدرخشند.

آغاز شور؛ نغمه‌هایی که از دل برمی‌آمد

وقتی دختران توان‌یاب مرکز «فرشتگان» ساری روی صحنه آمدند، سکوتی مهربان سالن را دربرگرفت. آن‌ها که شاید روزی تصور می‌شد در برابر چالش‌های زندگی کم می‌آورند، حالا با شجاعتی مثال‌زدنی میکروفون را در دست می‌گرفتند.

با خوانش آهنگ‌های حماسی، صدای‌شان نه تنها از بلندگوها، بلکه از قلب‌های حاضران پخش می‌شد. هر نت، پیروزی کوچکی بود؛ پیروزی بر تردیدها، بر نگاه‌های قضاوت‌گر  و بر محدودیت‌هایی که هرگز نتوانستند سد اراده‌شان شوند.

لحظه‌ای که سالن نفسش را حبس کرد

بعد از تشویق طولانی مردم، هدیه، دخترکی شش‌ساله، روی صحنه آمد. بدن کوچکش شاید با دنیا در جنگ بود، اما چشمانش… چشمانش پر از نور بود.

وقتی شروع به شعرخوانی کرد، واژه‌ها مثل قطره‌های بارانِ زلال بر روح سالن نشست. صدایش کودکانه بود، اما آنقدر عمیق که انگار جهان برای لحظه‌ای دست از حرکت کشید.

حماسه‌ای از دل تاریکی

 غلامی، روشندل توانمند مازندرانی روی صحنه رفت؛ مردی که چشم‌هایش سال‌هاست جهان را نمی‌بیند، اما جهان از صدایش، از روحش، معنا می‌گیرد.

وقتی شاهنامه خوانی را آغاز کرد، قدرت واژه‌ها، صلابت لحن و اعتماد به نفسش، صحنه را لرزاند.

او بدون آنکه ببیند،‌ همه ما را واداشت که ببینیم؛ ببینیم که توانایی، از دل می‌آید، نه از چشم.

اوج احساس؛ دلنوشته‌ای که بغض‌ها را شکست
عالمه احمدی، هنرمند نقاش توانمند، آرام و موقر پشت میکروفون ایستاد. دستانش هنوز رنگ‌های نقاشی را در خود داشتند؛ رنگ‌هایی که امروز جای‌شان را به کلمات داده بودند.

وقتی دلنوشته‌اش درباره «مادر» را خواند، چیزی در دل سالن شکست؛ بغض‌ها، خاطرات، دلتنگی‌ها…
کلماتی که از عمق جان می‌آمد، مثل رودخانه‌ای گرم در دل جمع جاری شد. حاضران دیگر فقط بیننده نبودند؛ همه با او گریستند، با او یاد کردند و با او نفس کشیدند.

در ادامه این روز پرشور و پرمعنا، پس از اجرای برنامه‌ها و لحظه‌هایی که هنوز عطر احساس در فضای سالن جریان داشت، نوبت به بخش باشکوه تجلیل از افراد توانمند و دارای معلولیت موفق رسید.

نام‌ها که یکی‌یکی خوانده می‌شد، سالن چندبار از شدت تشویق لرزید.
زنان و مردانی که در عرصه ورزش، هنر، علم یا تحصیل افتخار آفریده‌اند، جوانانی که با وجود سختی‌ها، امروز الهام‌بخش دیگران شده‌اند… همگی با لبخندی آرام روی سن آمدند.

آن لحظه‌ها فقط یک مراسم قدردانی نبود؛ برای بسیاری از حاضران، تجلیل از انسان‌هایی بود که ثابت کرده‌اند توانایی با جسم تعریف نمی‌شود، با دل تعریف می‌شود.

مسئولان حاضر با اهدای لوح و هدایا، به احترام تلاش‌های این عزیزان ایستادند.
اما شاید بزرگ‌ترین هدیه، همان نگاه تحسین‌آمیز مردم بود؛ نگاهی که به آن‌ها می‌گفت: شما نه فقط الگوی توان‌یابی، که الگوی زندگی هستید.

این بخش پایانی همایش، تمام حرف‌های روز را یک‌جا معنا کرد؛ روز جهانی افراد دارای معلولیت فقط برای یادآوری نیست، برای تجلیل از کسانی است که هر روز، با اراده‌شان جهان را زیباتر می‌کنند.

پایان یک مراسم، آغاز یک نگاه تازه

امروز، بهزیستی مازندران فقط یک مراسم برگزار نکرد؛ روزی را رقم زد که در آن انسان؛ توانمند و امیدوار ایستاد.

افراد دارای معلولیت در این رویداد، نه مهمانان ویژه، بلکه قهرمانان اصلی بودند؛ قهرمانانی که آمدند تا بگویند: محدودیت، پایان نیست. آغاز دوباره‌ای است… با اراده‌ای بزرگ‌تر.

سالن در پایان مراسم پر از دست‌هایی بود که با احترام به هم می‌خورد، و قلب‌هایی که کمی مهربان‌تر از قبل می‌تپیدند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *