یک پاسخ به «پیروزی تیم فوتبال ملوان بندرانزلی مقابل سپاهان»
…توهم “کسی بودن” یا مافیای رخنه کرده در کانون ملوان؟
بسم رب الشهداء و الصدیقین
بیمقدمه؛
بعد اینکه ملوان و دوستداران اصیل و مخلصش، سالها و دههها را با وجود همه پتانسیلهای موجود در زمینه استمرار موفقیتهای ملوان، به خاطر ۲ موضوع محوری: ۱-بیپولی ۲-سیاسیکاری در متن و حاشیه ملوان از دست دادند، بنا به الزامات کنفدراسیون و …کورسوی امیدی باز شد که شاید خصوصیسازی در ملوان، پیامدهای مثبتی بهدنبال داشته باشد و ملوان در بلندمدت از اینهمه نابسامانی و دربهدری رها شود.
خصوصیسازیای که عطف به ساختار سیاسی موجود؛ هرگز نمیتوان دل به ماهیت کاملاً مغایرش نسبت به تیمها و شبهباشگاههای صرفاً مصرفکننده و هزینهساز دولتی بست؛ اما میشود امیدوار بود که بهویژه در کانونهای فوتبالی جمعوجوری چون انزلی و خاصه تیم ملوان، اقدامات و برنامههای اصولیتری را پیاده کند…البته این بحث هیچ ربطی به نتیجهگیری یا عدم نتیجهگیری تیم ملوان (مدل مهدی تارتار) ندارد؛ فقط به تجربهای که یک سال اخیر در ارتباط با قضیه چاپ یک کتاب (مجموعه مقالات درباره ملوان) کسب شد اشاره میشود.
واقعیت امر این است که تعاملات در دفتر باشگاه ملوان؛ بهرغم عجینبودنش با عناوین جذابی چون: اسپانسر-آکادمی و…از لحاظ نگرش اجتماعی درست و ظرفیت فرهنگی در حد بسیار بسیار نازلی قرار دارد…حس و طعم فلجکننده ترس و محافظهکاری جاری است (هر چه نباشد افراد حاضر بیش از آنکه برگزیده دوستداران فوتبال و ملوان باشند؛ گماشته چهرههای بزن در روی سیاسیاند؛ که کارآمدیشان در زمینه توسعه و عمران انزلی شهره خاص و عام است!…)
جالب اینکه به فرض مثال، همین دستاندرکار برنامه توزیع کتاب میان بازیکنان ملوان و نیز مروج کتاب و کتابخوانی در سطح شهر انزلی (آ.ص)؛ که خوب یا بد در تمامی عرصههای فکری-فرهنگی و اجتماعی، حضور پررنگ دارد؛
دقیقاً خودش در عرصه عمل (البته شاید تحتتأثیر یکسری بادمجان دور قابچین) نشان داد که هیچ الزامی به تعهد نسبت به مرام و منش فرهنگی ندارد و این تناقض موجود میان حرف و عمل، قطعاً بیش از هر چیز نشاندهنده این است که انبوه دوستداران ملوان با همه احساسات غلیظ و عمیقشان نسبت به ملوان، بهجای آنکه محور و کانون جمله تصمیمگیریهای بلندمدت و برنامههای جامع تیم مدیریتی قرار بگیرند؛ صرفاً ابزار و دستاویزیاند برای بر خر مراد سوارشدن چنین افراد ابنالوقتی…
افراد بیفرهنگی که از مهر ماه سال گذشته، هر آنچه توانستند نمودند در زمینه عدم ارتباط مستقیمام با مدیرعامل وقت و جالب آنکه وقتی سرانجام موضوع با پژمان نوری مطرح و وی در اتاق قائممقام مدیرعامل ملوان و در حضور معاونت فرهنگی باشگاه تأکید بر حمایت باشگاه برای چاپ کتاب نمود؛ تا مدتهای مدید همین شخص(آ.ص) به دلایلی چون: پیش آمدن یک مشکل خاص ؛ مبتلاشدن به آنفولانزا؛ گرفتگی گلو و… از هستی ساقطشده و در دسترس نبود…
ادامه داستان؛ از آنجا که همین معاونت فرهنگی؛ مدتها قبل نظر به شرح وظایف افراد در باشگاه ملوان؛ فایل کتاب را مطالعه و برای چاپ تأیید نموده بود؛هرچند کلی زمان از دست رفت، اما بهدلیل عدم حضور مستمرم در انزلی؛ طی جلسهای در شهریور امسال با حضور همین مسئول روابط عمومی کنونی ملوان (با حفظ مسئولیت شغلی پیشین (معاونت فرهنگی) و من و یکی از دوستان بهعنوان حامی مالی، بنا شد که کار انجام شود (بدون کمترین حمایتی از سوی باشگاه) و بلافاصله با ارسال فایل برای ناشری معتبر.
بههرروی مهمتر از اینکه پدر پول و بیپولی بسوزد؛ لعنت از ازل تا ابد بر هر چه بیمعرفت و بیمعرفتی…
چندی قبل که برای مطمئنشدن از شروع کار چاپ کتاب با ناشر صحبت کردم، در کمال تعجب خبر از عدم دریافت فایل داد! هیهات من الذله…
و سرانجام صبح امروز بهواسطه و از طریق یکی از دوستان مشترک دریافتم که وی خیلی ترگلورگل، صرفاً با خودش به این نتیجه رسیده که نیازی به مسئولیتی که برعهدهگرفته نیست و صرفاً زندهباد دفتر باشگاه فرهنگی!!
ورزشی ملوان بندرانزلی و بیخیال هر چه همکاری با غیرخودیهایی چون نویسنده این متن…(و کاملاً بیاعتنا به هزینههای مضاعفی که این دروغگویی برای چاپ کتاب ایجاد خواهد کرد.)
البته ایرادی ندارد؛ همانطور که به آ.ص گفته بودم، چه با همکاری وی و خوشبختانه چه با عدم حضورش، دیر یا زود این کتاب چاپ خواهد شد؛ نکته اساسی کل این قضیه عبارت از این است که:
۱-الزاماً شاید هیچ ارتباط اصولی میان مسئولیت اسمی شخصی (مثلاً مسئول فرهنگی و روابط عمومی باشگاه ملوان) با جزءجزء تعاملات و دغدغههای اصلی وی وجود نداشته باشد…
۲- سالها مشکل ملوان خلاصه میشد در بیپولی و سیاسیکاری؛ اما آنطور که دریافتم؛ عدم توسعه و بلوغ ملوان،
یک استراتژی است که صرفاً با همین کوتهفکریها و آدمهای دقیقاً ضدفرهنگ را در قالب (فرهنگی) جا زدن،به عینیت درمیآید…
درس اخلاقی:
فکر و فرهنگ درست و ارزشمند؛ بیش از اینکه ریشه در کتاب خواندن، شعر گفتن، موسیقی زدن و تولید متن و…داشته باشد، بازمیگردد به اخلاص و حسن نیت و اراده نیک هر آدم…
آموختم که فقر فرهنگی میان فعالان فرهنگی بیداد میکند…
سروش ملتپرست غروب پس از باران ۳۰ آبان 1402…
یک پاسخ به «پیروزی تیم فوتبال ملوان بندرانزلی مقابل سپاهان»
…توهم “کسی بودن” یا مافیای رخنه کرده در کانون ملوان؟
بسم رب الشهداء و الصدیقین
بیمقدمه؛
بعد اینکه ملوان و دوستداران اصیل و مخلصش، سالها و دههها را با وجود همه پتانسیلهای موجود در زمینه استمرار موفقیتهای ملوان، به خاطر ۲ موضوع محوری: ۱-بیپولی ۲-سیاسیکاری در متن و حاشیه ملوان از دست دادند، بنا به الزامات کنفدراسیون و …کورسوی امیدی باز شد که شاید خصوصیسازی در ملوان، پیامدهای مثبتی بهدنبال داشته باشد و ملوان در بلندمدت از اینهمه نابسامانی و دربهدری رها شود.
خصوصیسازیای که عطف به ساختار سیاسی موجود؛ هرگز نمیتوان دل به ماهیت کاملاً مغایرش نسبت به تیمها و شبهباشگاههای صرفاً مصرفکننده و هزینهساز دولتی بست؛ اما میشود امیدوار بود که بهویژه در کانونهای فوتبالی جمعوجوری چون انزلی و خاصه تیم ملوان، اقدامات و برنامههای اصولیتری را پیاده کند…البته این بحث هیچ ربطی به نتیجهگیری یا عدم نتیجهگیری تیم ملوان (مدل مهدی تارتار) ندارد؛ فقط به تجربهای که یک سال اخیر در ارتباط با قضیه چاپ یک کتاب (مجموعه مقالات درباره ملوان) کسب شد اشاره میشود.
واقعیت امر این است که تعاملات در دفتر باشگاه ملوان؛ بهرغم عجینبودنش با عناوین جذابی چون: اسپانسر-آکادمی و…از لحاظ نگرش اجتماعی درست و ظرفیت فرهنگی در حد بسیار بسیار نازلی قرار دارد…حس و طعم فلجکننده ترس و محافظهکاری جاری است (هر چه نباشد افراد حاضر بیش از آنکه برگزیده دوستداران فوتبال و ملوان باشند؛ گماشته چهرههای بزن در روی سیاسیاند؛ که کارآمدیشان در زمینه توسعه و عمران انزلی شهره خاص و عام است!…)
جالب اینکه به فرض مثال، همین دستاندرکار برنامه توزیع کتاب میان بازیکنان ملوان و نیز مروج کتاب و کتابخوانی در سطح شهر انزلی (آ.ص)؛ که خوب یا بد در تمامی عرصههای فکری-فرهنگی و اجتماعی، حضور پررنگ دارد؛
دقیقاً خودش در عرصه عمل (البته شاید تحتتأثیر یکسری بادمجان دور قابچین) نشان داد که هیچ الزامی به تعهد نسبت به مرام و منش فرهنگی ندارد و این تناقض موجود میان حرف و عمل، قطعاً بیش از هر چیز نشاندهنده این است که انبوه دوستداران ملوان با همه احساسات غلیظ و عمیقشان نسبت به ملوان، بهجای آنکه محور و کانون جمله تصمیمگیریهای بلندمدت و برنامههای جامع تیم مدیریتی قرار بگیرند؛ صرفاً ابزار و دستاویزیاند برای بر خر مراد سوارشدن چنین افراد ابنالوقتی…
افراد بیفرهنگی که از مهر ماه سال گذشته، هر آنچه توانستند نمودند در زمینه عدم ارتباط مستقیمام با مدیرعامل وقت و جالب آنکه وقتی سرانجام موضوع با پژمان نوری مطرح و وی در اتاق قائممقام مدیرعامل ملوان و در حضور معاونت فرهنگی باشگاه تأکید بر حمایت باشگاه برای چاپ کتاب نمود؛ تا مدتهای مدید همین شخص(آ.ص) به دلایلی چون: پیش آمدن یک مشکل خاص ؛ مبتلاشدن به آنفولانزا؛ گرفتگی گلو و… از هستی ساقطشده و در دسترس نبود…
ادامه داستان؛ از آنجا که همین معاونت فرهنگی؛ مدتها قبل نظر به شرح وظایف افراد در باشگاه ملوان؛ فایل کتاب را مطالعه و برای چاپ تأیید نموده بود؛هرچند کلی زمان از دست رفت، اما بهدلیل عدم حضور مستمرم در انزلی؛ طی جلسهای در شهریور امسال با حضور همین مسئول روابط عمومی کنونی ملوان (با حفظ مسئولیت شغلی پیشین (معاونت فرهنگی) و من و یکی از دوستان بهعنوان حامی مالی، بنا شد که کار انجام شود (بدون کمترین حمایتی از سوی باشگاه) و بلافاصله با ارسال فایل برای ناشری معتبر.
بههرروی مهمتر از اینکه پدر پول و بیپولی بسوزد؛ لعنت از ازل تا ابد بر هر چه بیمعرفت و بیمعرفتی…
چندی قبل که برای مطمئنشدن از شروع کار چاپ کتاب با ناشر صحبت کردم، در کمال تعجب خبر از عدم دریافت فایل داد! هیهات من الذله…
و سرانجام صبح امروز بهواسطه و از طریق یکی از دوستان مشترک دریافتم که وی خیلی ترگلورگل، صرفاً با خودش به این نتیجه رسیده که نیازی به مسئولیتی که برعهدهگرفته نیست و صرفاً زندهباد دفتر باشگاه فرهنگی!!
ورزشی ملوان بندرانزلی و بیخیال هر چه همکاری با غیرخودیهایی چون نویسنده این متن…(و کاملاً بیاعتنا به هزینههای مضاعفی که این دروغگویی برای چاپ کتاب ایجاد خواهد کرد.)
البته ایرادی ندارد؛ همانطور که به آ.ص گفته بودم، چه با همکاری وی و خوشبختانه چه با عدم حضورش، دیر یا زود این کتاب چاپ خواهد شد؛ نکته اساسی کل این قضیه عبارت از این است که:
۱-الزاماً شاید هیچ ارتباط اصولی میان مسئولیت اسمی شخصی (مثلاً مسئول فرهنگی و روابط عمومی باشگاه ملوان) با جزءجزء تعاملات و دغدغههای اصلی وی وجود نداشته باشد…
۲- سالها مشکل ملوان خلاصه میشد در بیپولی و سیاسیکاری؛ اما آنطور که دریافتم؛ عدم توسعه و بلوغ ملوان،
یک استراتژی است که صرفاً با همین کوتهفکریها و آدمهای دقیقاً ضدفرهنگ را در قالب (فرهنگی) جا زدن،به عینیت درمیآید…
درس اخلاقی:
فکر و فرهنگ درست و ارزشمند؛ بیش از اینکه ریشه در کتاب خواندن، شعر گفتن، موسیقی زدن و تولید متن و…داشته باشد، بازمیگردد به اخلاص و حسن نیت و اراده نیک هر آدم…
آموختم که فقر فرهنگی میان فعالان فرهنگی بیداد میکند…
سروش ملتپرست غروب پس از باران ۳۰ آبان 1402…